interesting things

۲۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اینکه ما در مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب اتاق فراری با سوژه ی بازسازی از گیم پلی استیشن P.T.  ساخته ی کوجیما داشته باشیم و یک بلاگ به معرفی این بازی و این بازی ساز نپردازیم، غیر ممکنه ! و اتفاقاً همین حالا وقتشه.

 

اجازه بدید از خالق اثر ، کوجیما شروع کنیم. هیدئو کوجیما ، متولد ۲۴ اوت ۱۹۶۳ یعنی می شه گفت اول شهریور ماه سال ۱۳۴۲ در توکیو ، ژاپن در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود ... ؟ نه ما از خانواده اش دیگه جدی خبری نداریم. اونچه از خانواده ی کوجیما می دونیم اینه که کم تو ژاپن مهاجرت نکردن و از وقتی که هیدئو حداقل بدنیا اومده ،  ۲ مرتبه ، از توکیو به شیراساکی در مرتبه ی اول و در مرتبه ی دوم از شیراساکی به کاوانیشی مهاجرت داشتند.

 

این آقای هیدئوی جوان ، از همون اول مغزش خوب کار می کرده ! و از همون اول هم می دونسته تقریباً جاش کجاست. کلاً به سینما و تصویرگری علاقه داشته و شاید چون به خودش باور نداشته اول تو سرش بوده که بازیگر شه . کمی که بزرگتر می شه و افکار مریضش ( ما اینجا از لفظ مریض بودن افکارش به نیت تمجید و استثنایی بودنش استفاده کردیم ) با دایره ی لغت بیشتری مواجه می شه ، تصمیم می گیره بنویسه ! اون داستان های کوتاهش رو برای مجلات ژاپنی ارسال می کرده و مثل دوران بلوغ هر هنرمند نابغه ی دیگه ای ، نوشته های این دوستمون هم به چشم مجله ها نمیاد و هرگز چاپ نمی شه ! البته الآن می گن دلیلش این بوده که اون مجله ها دنبال داستان های ۱۰۰ صفحه ای بودن و داستانهای هیدئو کوجیما اصولاً سه برابر حجم داشته، ولی شما به ما بگید این آخه دلیل می شه ؟!

 

خلاصه بریم جلوتر ، قسمت بعدی از زندگی کوجیما خیلی شبیه خودش نیست و فکر کنم به اصرار خانواده در دانشگاه دوره ی اقتصاد رو شروع می کنه. هرچند در همین مدت به نحوی خودش رو با فعالیت های فیلم سازی هم سرگرم می کنه. اما هرچه جلوتر می ریم ، این جاش رو دیگه باید از دوستان و هم دانشکده ای هایش  بپرسیم که چطور هیدئو بار دیگه به علایقش فرمون می ده و از فیلم سازی و کارگردانی که آخرین هدفش بوده، در سال چهارم دانشگاه به یکباره دست از تحصیل اقتصاد می کشه و نه فقط خانواده که دوستانش رو هم شگفت زده می کنه !

 

هیدئو کوجیما در سن ۲۳ سالگی وارد شرکت بازی سازی کونامی می شه و پروژه ی متال گیر استارت می خوره. می خوام بگم قبل از اینکه کوجیما برای خودش کوجیما بشه ، اینکه ۲۳ سالگیت رو با کونامی شروع کنی، آرزوی خیلی از ما بازی دوست ها می تونه باشه . درسته ؟ فقط یک سال زمان می بره و متال گیر در سال ۱۹۸۷ در ژاپن و اروپا عرضه می شه و کلییییی سر و صدا می کنه. و خیلی جای سؤال برای سازنده هاش نمی گذاره و بدون وقفه در سال ۱۹۹۰ و ۱۹۹۸ ، سری های دوم و سوم متال گیر با پسوند سالید اسنیک و سالید عرضه ی بازار و این مرتبه روی کنسول پلی استیشن اجرا می شه ! و بوووممم !!! کوجیما به هدفش می رسه و دیگه تبدیل به یک چهره ی مشهور بین المللی در این صنعت می شه !

ازونجایی که این دوستمون صرفاً یک هنرمند عشق هنر و چل و دیدونه نبوده ، و تحصیلات دانشگاهی در زمینه ی اقتصاد داشته ، برخلاف خیلی از هنرمندای دیگه حواسش به جیبش هم بوده و خیلی سریع شرکت کوجیما پروداکشنز رو به عنوان تابعه ای از کمپانی کونامی ثبت می کنه و به بازی می آره.

همکاری این شرکت با کونامی تا سال ۲۰۱۵ ادامه داشت و آخرین کار مشترکی که عرضه شد کماکان از سری بازی های متال گیر بود که سی و یکمین سری از بازی های این مجموعه در سیستم عامل های مختلف محسوب می شد و اسمش بود متال گیر ۵ : فانتوم پین.

اما ! اما این وسط یک کار نصفه نیمه ی دیگه ای هم بود که هرچند این جدایی باعث شد کار شهید شه به نحوی و هیچ وقت نه تنها نسخه ی نهایی بازی عرضه نشد ، که حتی دموی بازی هم از فروشگاه پلی استیشن حذف شد !  و این بازی چیزی نیست جز بازی P.T.  از سری بازی های سایلنت هیل کونامی.مجموعه ای که به خودی خود یکی از سری بازی های مشهور کمپانی کونامی بود و این مرتبه با حضور کوجیما در بخش کارگردانی و طراحی می تونست به یکی از مادگارترین بازیهای طول تاریخ این صنعت تبدیل شه ! باور کنید اغراقی در کار نیست ! کافیه شما با دموی این بازی که در ۱۲ اوت ۲۰۱۴ عرضه شد و فقط ۳۰ دقیقه زمان داشت آشنا باشید. خیلی ها جرأت بازی کردنش رودر شب یا  تنهایی نداشتن  و حتی باور کنید خود بنده ! بازی رو در حالت بی صدا و MUTE   نهایتاً تونسته ام تموم کنم. 

 

 

 

این بازی که قطعاً مثل مابقی سری های بازیش در ژانر ترس و وحشته ، با کارگردانی کوجیما جداً از جلوه های ترس نمی گیم جدید اما ویژه ای برخورداره که شاید صرفاً ترکیب دقیق و زمان شناسی عالی در طراحی بازی موجب می شه تا این اندازه ترس بر شما غلبه کنه.

 داستان ازونجایی که ماهیت بازی یک دمو قرار بوده باشه خیلی واضح مطرح نمی شه و خیلی سر و ته خاصی نداره. شما وارد یک خونه ای می شید با یک پلان عجیب و غریب و از طریق آنچه از صدای رادیو پخش می شه صرفاً متوجه می شید که یک مرد در این خونه مرتکب قتل همسرش و دو فرزندش شده. و به دو مورد قتل مشابه دیگر هم در سطح شهر اشاره می شه ( اینجا همونجاییه که ما ایده ی اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY رو برای سناریوی ترسناک دوممون ایده گرفتیم که در عین حال که داستان به داستان اتاق فرار DEAD END متصل و مرتبطه ، ترتیب در بازی مطرح نباشه و پیش شرط و پیش نیازی برای تجربه ی هر یک از بازی ها وجود نداشته باشه ). در این بازی بر خلاف دیگر سری بازی های سایلنت هیل ، تصویر بصورت اول شخص نمایش داده می شه و  کاراکتر شما از هیچ ابزار و توانایی خاصی برخوردار نیست و همین مواجه شدن شما با هر اتفاق ماورا طبیعتی رو بخصوص اگر روح خصمانه ی لیزا باشه ، سخت تر و ترسناکتر می کنه.

جالبه بدونید در طراحی ظاهر کاراکتر لیزا ، کوجیما از دو شخصیت Yurei  و Ubume فرهنگ سنتی ژاپنی استفاده کرده و بهتون پیشنهاد می کنم اگر می خواید بیشتر خودتون رو بترسونید حتماً این دو اسم رو گوگل کنید و یا راجع بهشون بخونید و یا به دیدن نقاشی ها و تصویرها اکتفا کنید ! چرا یه ملیت یه همچین شخصیت های ترسناکی باید تو فرهنگ کهنش داشته باشه آخه ؟!!! واقعا چرا ؟!

بگذریم. شما صرفا در بازی حرکت می کنید و در تصویر می تونید زوم کنید که با انجام یک سری مشاهدات صرفاً در بازی پیش می روید و هربار که از زیر زمین خانه خارج می شوید، دوباره خودتون رو در سردر ورودی خونه می بینید.

شبها یکی پس از دیگری سپری می شوند تا در نهایت در اصلی منزل باز می شه و شما بالاخره هر ساختمان خارج و  به خیابان راه پیدا می کنید. اینجاست که دموی کات سین و تریلر بازی نمایش داده می شه ، و دو چیز توجه شما رو بخودش جلب می کنه ، اسم بازی سایلنت هیل و البته نقش آفرینی نورمن ریدس در بازی ! اومدم بگم حیف ! که این بازی نسخه ی کاملش عرضه نشد که ما از بازی نورمن ریدس لذت ببریم که خوب، کوجیما بعد از جداییش از کونامی و ساخت بازی Death Stranding  با کمپانی خودش ، این جای خالی رو پر کرد و می تونید حسابی با نورمن ، نقش آفرینیش و شکلک هایی که تو آینه اتون در میاره خودتون رو راضی کنید.

 

خیلی بیشتر از این حرفها می شه از کوجیما ، سایلنت هیل ، دث استرندینگ و دیگر اسمها و موضوعاتی که در این بلاگ مطرح شد براتون بگیم ، اما باشه برای بلاگ های بعدی شاید.

در آخر،  آنچه در اتاق فرار DEAD END  از مجموعه ی اسکیپ کیوب طراحی شده ، عیناً طراحی و بازسازی همین بازیP.T.  با المان های حتی الامکان یکسان و روایت داستانی کاملاً برابر است. پس خیلی دنبال داستان روشنی نباشید ، دنبال چرا ها نباشید و صرفاً انچه کوجیما برای مخاطبینش در مانیتور کونسول های بازیشون طراحی کرده رو ، اینبار در واقعیت لمس کنید و تجربه کنید. 

منتظرتون هستیم !

 

 

منبع: بلاگ اسکیپ کیوب 

 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

کسایی که تا امروز پیش ما سناریوی اتاق فرار لوس سانتوس رو تجربه کردن می دونن این سناریو در رابطه با یک عملیات تروریستی توسط داعش در دور دوم انتخابات آمریکا و ترامپِ و شرکت‌کننده‌ها می‌بایست پیش از هر چیز، روز و محل وقوع سانحه رو تشخیص بدن و در مرحله‌ی بعد جلوی عملیات رو بگیرن.

پس لازمه ی طراحی بازی این بوده که حال و هوای سال ۲۰۲۰ در آمریکا و باقی نقاط جهان تا اندازه‌ای پیش‌بینی بشه و در تار و پود داستان بازی قرار بگیره. اما در بعضی موارد این پیش‌بینی‌ها به طرز عجیبی به واقعیت نزدیکه!

خب بدون شک جذاب‌ترین پیش‌بینی‌ای که درست از آب درومده وجود یک ویروس واگیردار در دنیا و آمریکاست که باور کنید خود ما رو هم شگفت زده کرده .

البته در بازی اسمی از ویروس برده نمی شه و منشأ اون نه کشور چین، که کشورهای جنگ‌زده و سوریه تعریف می شه. علت وجود ویروس هم با توجه به اینکه تو میدون جنگ و سوریه اکوسیستم جانوران خاصی وجود نداره ، قطعا خفاش پیش‌بینی نشده و با یک سری توضیحات بیوشیمیایی مختصر ازش رد شده. تاریخ شیوع ویروس هم کمی عقب تر از کرونا و در اکتبر ۲۰۱۹ پیش‌بینی می‌شه، که البته امروزه در اخبار می‌بینیم تاریخ اولین مشاهدات و مستندات مربوط به کووید-۱۹ مدام عقب‌تر میره و حتی در حال حاضر با توجه به گزارش BBC ، گویا اولین مورد به کشور فرانسه ، شهر پاریس، در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹ بر می گرده. مردی ۵۰ ساله که بیماریش به اشتباه ذات الریه تشخیص داده میشه، اما به هر حال جون سالم بدر میبره و امروز سالم و سرحاله.

یک سؤال نسبتا بی ربط شاید ، خودتون جواب بدید ، این مرد که در واقع هم اولین نفریست که به این ویروس مبتلا شده و هم اولین نفری که جون سالم بدر برده باید خوش شانس بنامیمش یا بدشانس ؟

بگذریم. بر گردیم به پیش‌بینی های اسکیپ کیوب و ویروس کرونا . طراح اسکیپ کیوب یک نکته‌ی دیگه رو هم خیلی خوب پیش‌بینی می کنه، که بیشتر از اینکه بخوایم برداشت کنیم لابد جادو جمبل بلده باید بپذیریم که شناخت خوبی نسبت به ترامپ و خلقیاتش داشته. و اون اینه که در طول این بیماری، با وجود اینکه سازمان غذا و دارو آمریکا، FDA، هنوز دارویی رو تأیید نکرده، ترامپ ازش دفاع می کنه و مردم و ارگانها رو تشویق به استفاده از اون دارو می کنه.

این شما رو یاد خاطره ی خاصی نمی اندازه؟

این دقیقا تیتر اخبار Euro News در تاریخ ۲۰/۵/۲۰۲۰ هست :  << ترامپ از مصرف داروی تأیید نشده برای پیشگیری از کرونا دفاع کرد. >>

مابقی پیش‌بینی ها خیلی به ویروس مربوط نمی شه و به موارد دیگه‌ای اشاره داره که باز یکی در میون شاید درست و غلط از آب درآمده باشه. برای مثال خوب بزرکترین پیش‌بینی غلط اسکیپ کیوب مربوط به خود ابوبکر بغدادی می شه که آمریکا و ترامپ رو تهدید به عمیات تروریستی می کنه که خوب … مشترک مورد نظر دیگر در دسترس نمی باشد و به لطف همین ریاست جمهوری در حال حاضر احتمالا در اعماق جهنم در کنار همدستان و رفیق رفقاش به سر می بره. خیلی هم پس نباید بهش بد بگذره ، نه؟

پس باز این سؤال نسبتا بی ربط رو شما جواب بدید که حتا اگر جهنم باشید ، اما با دوستان و مریدان و خلاصه طرفداراتون باشید فکر می کنید چه حال و هوایی دارید؟ راضی هستین؟ دماغتون اصطلاحا چاقه یا چی؟

بگذریم. یه پیش گویی دیگه هم که درست بوده رو اشاره کنیم و تمومش کنیم که خیلی هم بازی رو براتون اسپویل نکرده باشیم. اونم شرایط تظاهرات و راهپیمایی های متعدد علیه ترامپ و دولتشه که خوب واقعا کل ۴ سال ریاست جمهوریش همین بوده. دوست طراحمون زحمت خیلی خاصی در این رابطه نکشیده. همه ی اینارو گفتیم که اول از همه باز یه بار دیگه تو گوشتون از اسم کرونا خونده باشیم و بگیم لطفا خواهشا بیشتر مراقب خودتون و اطرافیان و جامعتون باشید. به پروتوکل ها پایبند باشید و رعایتشون کنید و دوم اینکه اگه تا الان هنوز سناریوی لوس سانتوس رو تجربه نکردید، به خودتون بیاید و این بازی رو که متفاوت از هر اتاق فرار دیگریست رو تجربه کنید. سخته! خیلی سخته! ولی واقعا جذابه! کل مزه‌اش به آخر بازی، و رمز گشایی و حل پرونده‌ی تروریستیشه! برای رزرو اتاق فرار لوس سانتوس کلیک کنید.

منتظرتون هستیم. شما هم منتظر بلاگ‌های بعدی ما باشید.

 

 

منبع: بلاگ ماژروین 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

اسپانیایی

تاریخچه زبان اسپانیایی

 

اسپانیایی زبانی غنی و برخاسته از فرهنگی پربار و تاریخی پرماجراست. تاریخی از پادشاهانی بزرگ که سمبل هویت و فرهنگ این زبان هستند.  اسپانیایی امروزه، از نظر تعداد صحبت کنندگان، دومین زبان زنده ی دنیاست و در سراسر دنیا نیز به یادگیری آن پرداخته و صحبت می‌شود. همه ی اینها، اسپانیایی را به زبانی محبوب برای یادگیری بدل می‌سازد. 

 

ریشه لاتین 

 

زبان اسپانیایی ریشه در زبان عبری پنینسولا دارد که گویشی رایج در لاتین بوده و امروزه با نام "لاتین عامیانه" شناخته میشود و در مقابل لاتین کلاسیک در ادبیات استفاده می گردد.

گویش اسپانیایی که در اروپا رایج است با نام "کاستیانو"  یا" کاستسلین " شناخته می شود. در زمان امپراطوری رومن زبان لاتین زبان رسمی در پنینسولا ( که هیسپانیا نیز خوانده میشد) بود، اما به تدریج  با زبان بومیانی، مانند، سلتس و عبری ترکیب شد و تبدیل به زبانی منحصر بفرد گشت. 

رشد این زبان منحصر بفرد با کمک "ویسگاث ها "، گروهی ژرمن که منطقه ی پنینسولا را در قرن 4 ام در حالی که امپراطوری رومن در حال نابودی بود را فتح کردند. 

ویسگاث ها به زبان لاتین سخن می گفتند، و بیشتر از تاثیر ژرمنی بر روی زبان، باعث زوال فرهنگی در شبه جزیره شدند و به تبع آن شکل لاتین ولگاری در قرن 5 ام که به صورت جداگانه ای صحبت می شد، شروع به گسترش کرد. 

به دنبال ویسگاث ها، مسلمانان موریشی که مناطقی از اسپانیا را فتح کردند، بیش از 4000 لغت از زبان عربی را به  اسپانیایی وارد  و گسترده کردند. در موازات آن نیز، تاثیری گسترده بر روی فرهنگ اسپانیا گذاشتند که هنوز هم در آثار هنری، معماری و ادبی اسپانیا مشهود است. 

 

اهمیت و کاربرد اسپانیایی

 

زبان اسپانیایی هرروز محبوب و رایج تر می شود و این تنها به خاطر این نیست که دومین زبان دنیا از نظر جمعیت صحبت کنندگان  با 483 میلیون در بیش از 30 کشور است، بلکه با توجه به آمار ارائه شده توسط موسسات مختلف، دومین زبان پرکاربرد در اینترنت با تعداد  4.2 بیلیون کاربر اینترنتی است. 

به علاوه، یکی از محبوب ترین زبان ها در بین دانش آموزان برای یادگیری است. تقریبا 22 میلیون نفر در 110 کشور، اسپانیایی را به عنوان زبان دوم برای یادگیری انتخاب میکنند. 

در میان این کشورها، بیشترین افراد علاقمند به یادگیری در آمریکا و برزیل هستند. به علاوه کشورهای همسایه اسپانیا نیز، مانند فرانسه، ایتالیا، انگلیس و آلمان هم داوطلبان زیادی را در خود جای داده است. 

 

اسپانیایی، زبانی آسان برای یادگیری

 

اسپانیایی زبانی بسیار روان، شیرین و آسان برای یادگیری می‌باشد. به طور مثال اسپانیایی هزاران کلمه ی مشترک با انگلیسی دارد که در صورت تسلط به انگلیسی کار شما بسیار ساده تر خواهد بود. 

گرامر اسپانیایی بسیار ساده و راحت است، به علاوه ی آن، اسپانیایی دقیقا همانطور که نوشته میشود، خوانده می شود. 

اسپانیایی زبانی شیرین  و آهنگین است که  یادگیری آن میتواند، پنجره ای نو به سمت فرهنگ و زندگی ای نو باشد! 

 

 

منبع: بلاگ ماژورین 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

اگر با مجموعه ی ما و اتاق فرارهای ما آشنایی داشته باشید ، باید بدونید که یکی از سناریوهای ما ، MY NAME IS SIDNEY  با الهام از فیلم آنابل ساخته شده فیلم آنابل. باید بهتون بگم که برعکس چیزی که تمام فیلم های ترسناک اول یا آخر فیلمشون صرفاً به شوخی و یا به  دروغ مدعی می شن که بر اساس واقعیت ساخته شده آنابل کاملاً از روی واقعیت ساخته شده. و نه یک واقعیت جزئی ! منظورم اینه که فقط عروسک یک بنده خدایی اسمش آنابل نبوده. یا فقط از قضا اسم بازیگر زن نقش اول آنابل والیس نیست. ( حتماً از این بازیگر سریال پیکی بلایندرز رو ببینید ) نه ! این عروسک شوم ! دقیقاً به همین اسم وجود داشته و البته باید بگیم که داره ! و عیناً در قفسه ای شیشه ای که از کلیسای ترینیتی منهتن در نیویورک آمریکا  با طلسم تهیه شده محبوس شده! و مجدداً عیناً در موزه ی خانگی یک زوج نازنین که گویا هیچ سرگرمی و استعداد دیگری در زندگی جز این ژانگولر بازی ها نداشتن، نگهداری می شه. این عروسک در سال ۱۹۷۰ و عیناً مطابق با فیلم از دو هم اتاقی که عروسک رو خود مدعی بودند که دزدیده اند تحویل گرفته می شه و گویا روحی که اون تو تسخیر شده متعلق به دختری به اسم آنابل هیگینز هست.

برگردیم به زوج وارن،  این زوج عاشق به نامهای ادوارد وارن ماینی و لورن ریتا وارن هردو در زمینه های فراطبیعی محقق محسوب می شدن و خیلی از مسائل شیطان شناختی رو خودشون به صورت خودآموز آموخته بودن. این زوج استثنائی امروز هردو از دنیا رفته اند ( اد در ۲۰۰۶ و لورن در ۲۰۱۹ ) و متاسفانه یا خوشبختانه ، آموخته های خودشون رو به برادرزاده ی اد و خواهرزاده ی لورن ، انتقال دادن ! می خوام بگم نگران نباشید ، هنوز کسی هست که حواسش به این عروسک و بقیه دوستایی که تو اون کلکسیون شخصی دوستان جمع آوری شدن ، رسیدگی کنه و ازشون مراقبت کنه.

گفتیم دوستای دیگه ، بله . این عروسکه من ، مثل آنچه در فیلم میبینید کنار مهره ها و اعضای دیگر شیطانی اسیر شده که به دیگر پرونده های زوج وارن مربوط می شه. زوج وارن پرونده های متعددی رو درش حضور داشتن و ایفای نقش کرده اند که باید بهتون بگم خیلی از بهترین فیلم های ترسناکی که دیدید و دنبال می کنید اصولاً به پرونده های همین دو نفر و تجربیات و دست نوشته های همین دو نفر بر می گرده. برای مثال فیلمهای احضار ۱ و ۲ که در آنها دو پرونده ی خانواده ی پرون و آمیتی ویل از مجموعه تحقیقات برجسته ی خانواده ی وارن به حساب می آیند.

پرونده های زوج وارن در خانواده ها و یا خانه های تسخیر شده یا نفرین شده زیاد هستن ، مثل خانواده ی آنفیلد پولترژئیست در لندن که باز الهام بخش در ساخت فیلم احضار ۲ بوده است و یا قتل هایی که در پرونده ها نشانی از تسخیر و جن زدگی یافت می شد، باز می شه برای نمونه به پرونده ی قتل آلن بونو ، توسط هم خانه اش، آرنی جانسون در سال ۱۹۸۱ اشاره کرد. این موارد زیاد هستن و در رابطه با هر پرونده الآن صرفاً یک سری نوشته هست که به تأیید و یا تکذیب آنچه گذشته می پردازه. اما عروسک آنابل ، در قفسه اش سر و مر و گنده حاضره ! و دیگر دوستهاش که اتفاقاً تصویری از اونها رو هم حتماً در فیلم آخر آنابل  با اسم Annabelle Comes Home می تونید ببینید. مثل جعبه ی موسیقی خانواده ی پرون ، سامورایی ، پیانویی که خود بخود نواخته می شه ، میمون اسباب بازی ، آینه ی احضار ، کتاب سگ سیاه ، بت شیطانی ، تابوت خون آشام و آجری از رهبر برلی و شاید عروسکی از آنابل ترسناکتر ، عروسک سایه ، که اگر کنارش بخوابید می تونه باعث ایست قلبی ، تفنس و حتی مرگتون بشه !

فکر کنم همین اندازه کافی باشه ، و در همین اندازه که بدونید این فیلم ها خیلی هم ساخته ی ذهن و تخیل نویسنده و فیلمساز نیست و نمی دونیم چرا و چجوری ، ولی بعضی ها واقعاً این اندازه بدشانس هستن که توی زندگیشون درگیر این مسائل شیطانی هم بشن !

اگر دوست دارید کمی فراتر از فیلم های ترسناک ، این فضاها رو از نزدیکتر و شاید ملموستر تجربه کنید حتماً اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY  از مجموعه اتاق های فرار اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. 

منتظرتون هستیم

 

 

منبع: بلاگ اسکیپ کیوب 


 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

ده حقیقتی که درباره پیانو نمی‌دانستید



 

پیانو سازی مهم و تاثیر گذار در روند شکل گیری موسیقی مدرن و کلاسیک بوده است. این ساز محبوب و زیبا در ایتالیا  و در سال ۱۷۰۰ میلادی ساخته شد. برخی پیانو را تکامل یافته‌ی ساز هارپسیکورد می‌دانند. پیانو در طول زمان تغییر کرد و شکل‌های مختلفی از جمله پیانو رویال، پیانو دیواری، دیجیتال، هیبریدی و کیبورد درآمد. در این مقاله ۱۰ حقیقت جالب را درباره‌ی این ساز بیان کردیم. 

 

۱- کشش سیم‌ها

 

پیانوها معمولا حدود ۲۲۰ تا ۲۳۰ سیم فلزی دارند که خیلی محکم در کنار هم بسته شدند تا هنگام ضربه‌‌ی چکش صدا تولید کنند. هر سیم به طور معمول حدود ۱۶۸ پوند فشار را متحمل می‌شود که باعث می‌شود کشش بیشتر پیانوهای استاندارد بین ۱۸ تا ۲۰ تن باشد، البته بعضی از پیانوها کشش وحشتناک ۳۰ تنی را هم تحمل می‌کنند. این حقیقت شگفت انگیز است که باعث میشود کوک کردن پیانوها کار سخت و پیچیده‌ای بوده و فقط توسط یک متخصص قابل انجام باشد.

 

۲-  پیانوی کهکشانی 

 

پیانوی کهکشانی توسط کمپانیِ سازهای کهکشانی در دبی ساخته شده که تخصص‌شان ساخت سازه‌های عجیب و لوکس است. پیانوهای زیادی وجود دارند که مانند اثری هنری هستند، اما این سازه را می‌توان خاص ترین‌شان دانست. پیانوی کهکشانی را با قیمت ۱.۳۶ میلیون دلار می‌توان یکی از گرانترین سازهای دنیا خواند. بدنه‌ی این پیانو از ورق‌های طلای ۲۴ عیار ساخته شده و دارای درب اتوماتیک و کلیدهای منحنی است.

 

۳- گرانترین پیانو 

 

این پیانو ساخته‌ی دست هایزمن است و برای اولین بار در المپیک ۲۰۰۸ پکن  توسط پیانیست معروف چینی،  لانگ لانگ، نواخته شد. این پیانو طراحی زیبا و شفافی دارد و به همین خاطر، به آن پیانو‌ی کریستالی می‌گویند. این پیانو به قیمت ۳.۲۲ میلیون دلار به فروش رسید و گران‌ترین پیانوی دنیا نام گرفت.

 

۴- اولین پیانوی اختراع شده

 

اولین پیانو در سال ۱۹۰۷ در ایتالیا توسط بارتولومئو دی فرانچسکو کریستوفورتی، که سازنده‌ی معروف سازهارپسیکورد بود، ساخته شد. اولین ساخته‌ی او را "هارپسیکورد با صدای بلند و نرم "می‌خواندند، این نام البته بعدها به پیانو کوتاه شد. هارپسیکورد تنها صداهایی در حجم و رنجی خاص را تولید می‌کرد، بنابراین ساخت سازی که به تماس حساس باشد، تحولی عظیم محسوب می‌شد. اولین پیانویی که اختراع شد بسیار گران بود، به طوریکه خرید آن برای خانواده‌های ثروتمند نیز به سادگی امکان پذیر نبود.اولین پیانوها قطعا متفاوت بودند و به خوبی پیانو های امروزی هم نبودند. در قرن نوزده میلادی بود که پیانویی با ظاهررایج امروزی ساخته شد.

 

۵- پیانوهای دیجیتال

 

پیانوهای دیجیتال برای نخستین بار در ۱۹۸۰ وارد بازار شدند، اگرچه سازهای الکترونیکی ۶۰ سال قبل از آن وارد دنیای موزیک شده بودند. اولین نمونه‌ی پیانوی دیجیتال در واقع ساز آکوستیکی بود که توسط یک ارتقا دهنده، امکان تقویت صدا را می‌داد، بسیار هم محبوب بود و هنرمندان مشهوری همچون ری چارلز و دوک الینگتون، آن ساز را می‌نواختند.

 

۶- بزرگترین پیانوی دنیا

 

رکورد دار ساخت بزرگترین پیانو در دنیا، آقای آدریان مان نیوزلندی است. ساخت این پیانوی غول آسا ۴ سال زمان برد، وزن این ساز ۴ تن است و طولش به ۵.۷ متر می‌رسد. آقای مان ۲۵ ساله بود که موفق به اتمام ساخت این ساز غول پیکر شد. 


 

۷- کوک کردن پیانو

 

یک پیانوی جدید باید سالی ۴ بار کوک شود که بعدها به ۲ بار در سال کاهش می‌یابد. همچنین پیانوها اگر در محیط های خیلی مرطوب و یا خیلی خشک نگهداری می‌شوند، باید کاملا کوک بمانند. پیانوهای دیجیتال نیاز به کوک شدن ندارند، گرچه نگهداری نامناسب از آنها منجر به تاب برداشتن صدایشان می‌شود.

 

۸- پیانو ساز زهی است یا کوبه‌ای؟

 

این موضوع همیشه بحثی داغ در میان موزیسین‌ها بوده است، شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید این ساز را سازی کوبه‌ای می‌دانند. گرچه پیانو توسط سیم‌ها و در اثر برخورد چکش به آنها نواخته می‌شود، اما در ارکستر سمفونیک در میان سازهای کوبه‌ای جای دارد.


 

۹- پیانوهای دیواری از پیانوهای رویال آهسته تر هستند

 

نواختن پیانوی رویال سریعتر از پیانوهای دیواری است، به این خاطر که پیانوی رویال دارای یک اهرم تکرار است و به نوازنده اجازه‌ی تکرار نت ها حتی وقتی‌که کلید کاملا بالا نیامده است را می‌دهد. اما نواختن نت تکراری در پیانوهای ایستاده نیازمند بالا آمدن کامل کلید است. 

 

۱۰- پیانو، پادشاه سازهای موسیقی

 

پیانو را پادشاه سازها می‌دانند، دلیل آن هم اینست که  رنج نت‌هایی که می‌توان با پیانو نواخت بسیار وسیع و گسترده است ، از کوتاهترین‌ تا بالاترین نت‌ها با این ساز منحصر بفرد نواخته می‌شود.همچنین پیانو تنها سازیست که امکان همنوازی و نواختن ملودی به طور همزمان در آن وجود دارد، این دلایل است که پیانو را به سازی کامل و مستقل تبدیل می‌کند. 



 

منبع: بلاگ ماژورین 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

سوژه ای که برای این هفته انتخاب کردیم ، یک سرقته ! یک سرقت هنری و راستش نه فقط یک سرقت که باید گفت مشهورترین سرقت هنری در طول تاریخ ! درسته ! سرقت منالیزا از موزه ی لوور فرانسه.

قبل از هر چیز اجازه بدید از این تابلو براتون بگیم.

این تابلو همونطور که می دونید توسط لئوناردو داوینچی نقاشی شده و شاید اسماً این نقاشی ۴ سال زمان برده، اما در واقعیت داوینچی کماکان اعتقادی به پایان کارش نداشته و در آخرین سال زندگیش ۱۵۱۹ کماکان مشغول اصلاح و یا تکمیل این اثر هنریش بوده.

در سال ۱۵۰۳ یک از اشراف زاده های فلورانس در ایتالیا به نام فرانسیسکو بارتولومئو به داوینچی سفارش نقاشی همسر سوم خودش رو ،‌ به نام لیزا آنتونیو ماریا می ده. بعد از ۴ سال آنچه در ظاهر نقاشی پایان یافته ی منالیزاست رو به فرانسیسکو نشون می ده و جالبیش اینجاست که کار رو اما به اون نمی فروشه ! اگر ایران بود حتماً قضیه ناموسی می شد و همونجا طرف دخل داوینچی رو میاورد. اما به هر جهت داوینچی فلورانس رو ترک می کنه و نقاشی رو با خودش به فرانسه می بره.

در رابطه با اینکه واقعاً چرا نقاشی رو تحویل فرانسیسکو نمی ده نظرهای مختلفی وجود داره ،‌اینکه واقعاً داوینچی معتقد بوده هنوز کارش روی نقاشی تموم نشده و خوب اتفاقاً همونطور که گفتیم در سال ۱۵۱۹ باز روی اون کار می کنه. یا اینکه به نحوی یا عاشق منالیزا بوده و یا حداقل عاشق آنچه از منالیزا خلق کرده بوده شده. به هر حال در نهایت این تابلو توسط خود داوینچی در اسل ۱۵۱۶ به پادشاه وقت فرانسه فروخته می شه. و بعد ها خیلی تو فرانسه ازین شهر به اون شهر جابجا می شه تا اینکه نهایتاً موزه ی لوور پاریس رو به عنوان خانه ی خودش انتخاب می کنه. آنچه این نقاشی منالیزا رو از دیگر اثرهای داوینچی متمایز می کنه ، به جهت تکنیک فوق العاده ی سایه روشنیست که داوینچی در شاهکارش استفاده کرده، اما باور کنید، آنچه شما از این تابلو می دونید و اون رو به عنوان مشهورترین اثر هنری دنیا  می شناسید ، هیییچ ربطی به داوینچی و یا هنر داوینچی نداره ! قیمت تابلو هم همینطور ! این همه کارهای دیگه ی هنری در همان دوره ی رونسانس وجود داره که تا همین ۱۰۰ سال پیش بمراتب از منالیزا گرونتر و با ارزشتر بودن. پس داستان چیه ؟ ما اینجاییم که همین رو براتون بازگو کنیم.

 

در سال ۱۹۱۱ ، در یک روز دوشنبه، ۲۱ آگوست ، موزه ی لوور با یک فاجعه روبرو می شه ! تابلوی منالیزا یا در زبان فرانسوی لاژکوند ( لبخند ژکوند ) سر جای خودش نیست ! همین کافیه تا غرور ملی یک کشور به اسم فرانسه زیر سؤال بره و تماما دنیا اون رو به عنوان بهترین سوژه ی روز روزنامه و رسانه ها انتخاب کنن ! بله ! شهرت این تابلو به همین سرقت بر می گرده و بس ! هر چه بیشتر این پرونده به طول انجامید ، به شهرت این اثر هم افزوده شد. همین ! درست مثل اونچه حالا در هنر روز دنیا و موزه ها خط مشی و الگو قرار گرفته شده و ارزش هنر رو نه خود هنر که داستانش و هرچه رسانه ای شدن داستانش تعیین می کنه. مثال بارزش اثر دختر با بالون از آثار بنکسی که در سال ۲۰۱۸ برای رسانه ای شدن هرچه بیشتر اثر، توسط خود هنرمند در جلوی چشم حضار ریش ریش می شه و نابود می شه ! البته یک کپی از کار بوده. بگذریم ! ما اینجا نیستیم که صنعت هنر رو بازبینی کنیم و نقد کنیم و صرفاً قصد داریم تا این داستان رو برای شما بازگو کنیم.

 

روزهای دوشنبه ، موزه ی لوور مثل تمام موزه های دیگه برای عموم تعطیل بوده. هرچند اگر تعطیل هم نبود ابداً فکر نکنید که مثل حالا سالانه بیش از ده میلیون بازدید کننده داشته. اون موقع موزه ها به مراتب خلوت تر بودن و به همین جهت از سیستم های امنیتی و نیروهای محافظ خیلی چیپ و غیرحرفه ای برخوردار بودن. طوری که اصولاً نیروهای محافظش رو افراد مستمری بگیر و یا بازنشسته ها تشکیل می دادن و اصولاً بهترین شغل برای چرت زدن بوده. به هر حال اولین بار در ساعت ۸:۳۵ صبح ، مدیر تعمیرات آقای پیکه متوجه می شه که تابلو سر جای خودش نیست. واکنشش چیه ؟ هیچی ... به مسیر خودش ادامه می ده. پیش خودش تصور می کنه حتماً برای عکاسی به استودیو برده شده. اما کسی که پیگیر عدم حضور این تابلو می شه ، آقای لوئی برود ، نقاش برجسته ی اون روزها بوده که شهرتش به خاطر کپی از روی کارهای مطرح  و برجسته برای توریست ها بوده و از قضا در اون بازه مشغول کپی از روی نقاشی منالیزا بوده. این آقا که در عدم حضور تابلو کارش پیش نمی رفته ، پیگیر می شه و وقتی نگهبان خواب آلو به زور لوئی به استودیو عکاسی می ره ، تازه دوزاری دوستان می افته که اوه اوه ! چه گلی کاشتن !

ازونجایی که روحیه ی خوب و ریلکسی داشتن ، باز خوشبینانه تصور می کنن که شاید کار هنوز داخل موزه باشه ، پس مشغول گشتن در موزه می شن تا اینکه در راه پله ی بخش خدمات، با قاب و شیشه ی خالی اثر روبرو می شن ! دیگه می تونستن مطمئن باشن که خواب نمی بینن و باید مسئولین بالارتبه تر و پلیس رو در جریان قرار بدن.

دولت و پلیس فرانسه برای این پرونده ، کارآگاه لوئی لوپن رو انتخاب می کنه. مشهورترین کارآگاه نه فقط کشور که جهان ، که به نحوی برای خودش شرلوک هولمز اون دوره بوده. آقای هولمز با وارد عمل شدنش هرچند بیش از ۲۴ ساعت دیر به محل سرقت می رسه ، با این حال خیلی زود اسناد و مدارک خوبی رو بدست میاره. اول اینکه با بازپرسی از کارکنان موزه به زمان تقریبی سرقت پی می بره. زمان سرقت چیزی بین ۷:۳۰ تا ۸:۳۵ صبحگاه بوده ، زمانی که برای اولین بار، همان آقای پیکه متوجه عدم حضور تابلو می شه. از طرفی با آنچه یکی از کارکنان بخش تأسیسات مطرح می کنه، همان روز صبح ، فردی رو روی پله های کنار در خروجی، نزدیک به همان جایی که قاب خالی تابلو پیدا شده بوده، با دستگیره ی شکسته ی در می بینه. اما چون در قفل بوده حساسیتی نشون نمی ده و می گذره ! یعنی انقدر نیروها بیخیال بودن ! آنچه در مرحله ی بعد کارآگاه لوپن سراغش می ره ، قاب و شیشه ی خالی تابلو بوده. در اون روزگار پزشک قانونی تازه به دست آور اثر انگشت رسیده بود و از اونجایی که لوپن کارآگاه بروزی بوده ، خیلی سریع بر روی قاب به دنبال اثر انگشت می گرده . چرا که این موضوع هنوز رسانه ای نشده بود و هنوز استفاده از دستکش در بین سارقین جا نیوفتاده بود. اتفاقاً خیلی ساده اثر انگشتی روی شیشه پیدا می شه! این یعنی آقای لوپن تا یک قدمی دستگیری مجرم پیش رفته بوده ! در بانک اطلاعاتی پلیس فرانسه ، هفتصد و پنجاه هزار مورد اثر انگشت وجود داشت و در اون روز تنها راه، بازبینی دستی و تک تک موارد بود. آنچه کار رو سختتر می کرد، این بود که برعکس اثر انگشت روی اسلحه و دیگر آلت های قتاله ، نمی شد گفت اثر انگشتی که روی شیشه روئت شده، دقیقا می تونه مربوط به کدام انگشت باشه و ازین رو هر یک از هفتصد و پنجاه هزار مورد، می بایست برای هر انگشت جداگانه و هر یک ده مرتبه بازبینی و بررسی می شدند ! این می تونست روند پرونده رو خیلی خیلی کند کنه و با توجه به اینکه آبروی فرانسه در میون بود، اصلاً به تنهایی گزینه ی مناسبی نبود. پس لوپن می بایست سعی می کرد به گروه محدودتری برای بررسی اثرهای انگشت می رسید.

آنچه لوپن رو تشویق به محدود کردن این تعداد می کرد، نحوه ی برش دقیق و بی خطایی بود که در قاب خالی و برای جداسازی تابلو انجام شده بود. این ثابت می کرد فرد سارق فردی مسلط و احتمالاً از گروه سارقین ماهر بین المللی آثار هنری باشه. در این بین لوپن یک آزمایش ایده آل رو هم در محل جرم جام داد، تابلویی مشابه رو به ۴ قلاب جایگاه تابلوی منالیزا آویزون می کنه و از همکاران پلیسش می خواد که تابلو رو از دیوار بردارن. این کار با حضور دو نفر، بیش از ۵ دقیقه زمان می بره ! اما همین کار مشابه رو از یکی از نیروی خود موزه می خواد که انجام بده و تابلو در کسری از ثانیه از دیوار جدا می شه. پس یک دسته ی جدید به گزینه های لوپن اضافه می شه ! نیروهای حال حاضر و یا هرکه در گذشته با این موزه همکاری داشته و می تونسته این قلق رو بلد باشه.

در مرحله ی اول از ۲۵۶ کارمند موزه اثر انگشت گرفته می شه و بررسی صورت می گیره. نتیجه کماکان منفیه. گروه دوم گروهیست که با موزه جداگانه ، یا در گذشته همکاری داشته. یکی از این موارد ، کارگاه گوبیر بود که برای موزه قاب با شیشه های محافظ می ساخت. پس از ۵ نیروی این کارگاه خواسته می شه تا برای بازپرسی و گرفتن اثر انگشت به پلیس مراجعه کنن. تمامی اعضای کارگاه پیروی می کنن غیر از یک نفر. وینچنزو پروجیا. این واکنش مشکوک باعث می شه تا کارآگاه لوپن بدون فوت وقت به بررسی سوابق این فرد بپردازه. وینچنزو یک کارگر مهاجر ایتالیاییست که بدون تحصیلات و فقیره و از قضا سابقه ی کیفری هم دو مورد داره. آخریش چاقو کشیدن روی یک روسپی بوده که بخاطرش ۸ روز زندانی هم شده. نتیجه ای که کارآگاه لوپن می گیره اما منفیه ! از دید او این سرقت ابداً وجهه ی مادی نداشته و سارق از دید لوپن می بایست فردی پیشاپیش ثروتمند ، با فرهنگ و از طبقه ی بالای جامعه باشه و نه یک مهاجر بی سواد و بدبخت و کارگری دونپایه.

به هر جهت به خاطر اینکه این پرونده بزرگتر از این حرفهاست و لوپن باید به دولتت فرانسه هم پاسخگو باشه ، نه خودش که یک کارآگاه دونپایه و درخور مضنونش، و برای بازپرسی از وینچنزو به محل سکونتش می فرسته.

کارآگاه وارد یک اتاق با ۱۲ متر مربع مساحت می شه. یک تخت، یک میز و دو صندلی. وینچنزو با حداقل داشته اش، از او پذیرایی می کنه، به سؤالات پیش پا افتاده ی او جوابهای پیش پا افتاده تر می ده ، کارآگاه منزل که چه عرض می شه کرد ، اون دخمه رو یک بازرسی کلی و ساده می کنه و همونطور که ازش انتظار می رفته دست خالی به نزد لوپن بر می گرده.

حالا دو هفته از ماجرا می گذره. افتخار فرانسه خدشه دار شده و کماکان بزرگترین کارآگاه روز دنیا پاسخی برای اینکه چه کسی و چگونه این سرقت رو مرتکب شده نداره. مصاحبه نکردن لوپن با روزنامه ها ، خود بیشتر باعث می شد تا روزنامه ها و رسانه ها از خلاقیت و تخیل خودشون بهره ببرن و این داستان سرقت رو مدام جذابتر ، پیچیده تر و مهیجتر جلوه بدن. و نهایتاً ازونجایی که برداشت می شد مسئولین دولتی و پلیس دستشون به جایی نمی رسه ،‌روزنامه ها خودشون وارد عمل شدن و برای پیدا کردن این اثر هنری جایزه تعریف کردن. جایزه ای به ارزش پنجاه  هزار فرانک! چیزی بیش از یک میلیون پوند امروز !

این جوایز و تیتر روزنامه ها بودن که روز به روز به ارزش این تابلو و منالیزا می افزودن ! برای اینکه باور کنید این تابلو تا قبل از این واقعه این چنین ارزشی نداشت و این اندازه شناخته شده نبود، می شه به تیتر و عکس روزنامه ی واشینگتن پست اشاره کرد که درش از تصویر دیگری به اشتباه به جای منالیزا استفاده شده بود ! فکر کنید ! کسی امروز ندونه منالیزا چه ریختیه ؟! محاله !

به هر حال این پرونده ها برای پلیس و پیشبرد پرونده هم چندان بلا استفاده نبود و این تیتر و جوایز پلیس رو به مضنون جدیدی رسوند ! و اون کسی نیست جز پابلو پیکاسو ! پابلو هم مهاجر بود و هم با تمام آنچه لوپن از سارق در ذهنش تداعی کرده بود همخوانی داشت. از قضا در تفتیش منزل پیکاسو هم دو مجسمه از مجسمه های ایبریایی از متعلقات موزه ی لوور پیدا شد و پیکاسو هم نهایتاً به نقش خود در سرقت این تابلوها اعتراف کرد. او از این مجسمه ها اثری با نام دوشیزگان آوینیون در سال ۱۹۰۷ خلق کرده بود که از اولین آثار هنر مدرن محسوب می شد و از طرفی می شه به یکی از جملات مشهور او اشاره کرد که همواره می گفت : “ هنرمند بد کپی می کنه و هنرمند خوب سرقت ! “  احتمالاً دقیقاً منظورش همین بوده.

به هر حال آنچه اون روزها پلیس به دنبالش بود منالیزا بود و نه مجسمه ها و پیکاسو بعد از چند روز بازداشت نهایتاً آزاد شد.

حالا ماه ها از سرقت گذشته بود ، مردم و روزنامه ها حوصله شان سر رفته بود و سوژه های جدیدتری رو دنبال می کردن. سوژه هایی مثل غرق شدن کشتی تایتانیک در آپریل ۱۹۱۲ دیگه مراتب جذابتر از این آبروریزی فرانسه و پلیس و کارآگاهش بود . پس پرونده هم به حالت تعلیق دراومد. کارآگاه لوپن در ۱۹۱۳ بازنشسته شد و مجبور شد کار حرفه ای خودش رو به تلخترین شکل ممکن رک کنه ! همه تقریباً این زن و این اثر داوینچی رو از خاطر برده بودن که در دسامبر سال ۱۹۱۳ ، یعنی ۲۸ ماه بعد از سرقت ، یک دلال آثار هنری بنام آلفردو جرین ، در فلورانس ایتالیا نامه ای دریافت می کنه. نامه ای به زبان ایتالیایی و مبدأ اما فرانسه. نویسنده ی نامه خودش رو لئونارد وی ( برداشتی از لئوناردو داوینچی ) معرفی می کنه و مدعی می شه تابلوی منالیزا رو در اختیار داره و حاضره با تخفیف و به قیمت پانصدهزار لیر معادل نیم میلیون پوند امروز به آلفردو بفروشه. چرا آلفردو اما ؟ در نامه قید می شه که چون شما ایتالیایی هستید و این اثر باید به خونه خودش برگرده !

آلفردو کمی تأمل می کنه ، چرا که در همین مدت ۳ سال بیش از ۶ نسخه ی قلابی از این تابلو با روشهای مشابه در آمریکا بفروش رفته بوده. اما در نهایت با مدیر نسخه ی ایتالیایی موزه ی لوور اوفیتزی ، آقای جووانی پوجی برای تأیید اصالت کار تماس می گیره و با نویسنده ی نامه برای ۱۷ دسامبر در هتلی در فلورانس قرار ملاقات می گذاره. آنچه آلفردو و همراهش در هتل باهاش روبرو می شن خارج از چیزی بوده که انتظار داشتن. جوانی ژولیده و بخت برگشته و ظاهراً بی استعداد. باید این مشخصات براتون آشنا باشه. نیست ؟ درسته ! این شخیست لئونارد وی کسی نیست جز وینچنزو پروجیا.

وینچنزو که برعکس آنچه شما انتظار دارید اصلاً آدم زرنگی نبوده خیلی راحت حاضر می شه تابلو رو برای مقایسه ی دقیقتر و تأیید اصالت به آقای رافائل بسپره تا با خود به موزه ی اوفیتزی ببره و در صورت تأیید اصالت مژدگانی برای او به هتل ارسال شه. و همون طور که می تونید پیش بینی کنید چیزی که نهایتاً در اتاقش رو می زنه ، مژدگانی نبوده و پلیس بوده. 

بیاید ۲ سال برگردیم عقب ، وقتی که کارآگاه لوپن جای خودش اون کارآگاه کودن رو برای بازپرسی و بازرسی به منزل وینچنزو می فرسته.  اتاقی ۱۲ متری که یک تخت داره ، یک میز و دو صندلی و یک تابلو به این قیمت. و چطور کارآگاه خنگ ما اون رو پیدا نکرده ؟ تابلو، زیر یک پارچه ی مخملی، روی میز بوده، همون میزی که روش وینچنزو از کارآگاه پذیرایی می کنه. خنده داره نه؟! ولی بیاید همه چیز رو گردن این کارآگاه بیچاره نندازیم. کارآگاه لوپن کافی بود تا اثر انگشت وینچنزو رو بگیره و با اثر انگشت روی شیشه تطابق بده. یا کافی بود عکسی از اون رو فقط به مسئول تأسیسات موزه نشون بده و بپرسه این همون چهره ایه که روی پله ها. دیده یا نه. و این پرونده می تونست خیلیییی زودتر و بدون رسوایی خودش و کشورش در کمتر از دو هفته بعد از سرقت بسته شه.

جالب اینجاست که این نقاشی طبق خواسته ی وینچنزو به مدت دو هفته در فلورانس ایتالیا به نمایش گذاشته می شه و بعد اما نهایتاً در تاریخ ۴ ژانویه ی ۱۹۱۴ به پاریس و موزه ی لوور بازگردانده می شه.

در آخر حکمی که برای وینچنزو صادر می شه ۱۲ ماه زندانه که جالب اینجاست فقط ۷ ماه اون رو می گذرونه. و این چهره ی بدبخت و بی سواد به چهره ای میهن پرست و قهرمان برای مردم ایتالیا مبدل می شه.

دو نکته ای که در انتها شاید جالب باشه بدونید ، اینه که با وجود اینکه امروزه سالانه نزدیک به ۴ میلیارد دلار ارزش دزدی آثار هنریه و این تجارت بعد از تجارت مواد مخدر و اسلحه ، سومین تجارت سیاه محسوب میشه ، آنچه وینچنزو در اون صبح دوشنبه به تنهایی و خودسرانه انجام داد،  کماکان بزرگترین سرقت هنری جهان محسوب می شه و این تابلو، یعنی منالیزا امروزه بیش از دو و نیم میلیارد دلار قیمت داره !

 

امیدواریم که از خوندن این بلاگ و این داستان لذت برده باشید ، شیطنتتون گل کرده باشه و بخواید مهارت دزدی خودتون و دوستاتون رو محک بزنید. پس پیشنهاد می کنیم حتما اتاق فرار OCEAN’S SIX از مجموعه ی اتاق فرار های اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. 

 

 

منبع: بلاگ اسکیپ 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

پیانو

پیانو سازی محبوب و پرطرفدار است. بسیاری از اهالی موسیقی این ساز را مادر سازها می‌دانند چرا که تقریبا همه‌ی نت‌ها روی آن قابل اجرا بوده و در بسیاری از آهنگ‌ها ساز اصلی است. این ساز در تاریخ خود بزرگان بسیاری را به خود دیده که با نبوغ و موسیقی‌شان دنیارا  تحت تاثیر قرار دادند. بزرگانی مثل باخ، موتزرات و بتهوون. در این مقاله نگاهی داشتیم به ساختار پیانو، انواع پیانو‌ها و خاستگاه‌ش

 

تاریخچه پیانو

داستان پیانو در سال 1907 در پادوای ایتالیا آغاز شد، در مغازه‌ی هارپسیکورد که متعلق به بارتولومئو دی فرانسکو کریستوفوردی (1731-1655) بود. پیش از پیانو سازهای زهی بسیاری وجود داشتند که منجر به توسعه‌ی ساز‌هایی مانند پیانو شدند که ما امروزه می‌شناسیم. دانش بشر در زمینه ساخت سازهایی که با ارتعاش روی سیم‌هایشان تولید صدا کند، به ماقبل تاریخ بازمی‌گردد. در دوران باستان برای نواختن، سیم‌ها را بر روی کمان، جعبه و یا کدو نصب می‌کردند تا به صدای تولید شده قدرت ببخشند!

در نهایت، یک خانواده از ساز‌های زهی که کیبورد داشتند، در قرن 14 میلادی توسعه یافتند که از اولین نوع این ساز‌ها  می‌توان به سنتور اشاره کرد.

هارپسیکورد، که می‌توان آن را پیانوی اولیه نیز خواند، نسخه‌ای بسیار محدود از لحاظ قابلیت تنظیم شدن  در هنگام نواختن بود.

اولین رونمایی‌ها از پیانو‌ی ساخته شده توسط کریستوفوردی در 1709، با نام پیانو فورته یا فورته پیانو و در نهایت تنها با نام پیانو شناخته‌ شد. نسخه‌ی اولیه‌ی پیانو‌ی کریستو فوردی در حال حاضر در موزه‌ی هنر متروپولیتانو در نیویورک نگهداری می‌شود.

بسیاری پیانو را مادر ساز‌ها می‌دانند، چرا که قادر به تولید محدوده‌ای گسترده از اصوات است. به طور معمول پیانو هفت اکتاو دارد و فرکانس‌هایی درمحدوده‌ی 20 تا 5000 هرتز را تولید می‌کند.

 

ساختار پیانو

 

چکش‌ها :

چکش‌ها به واسطه‌ی مجموعه‌ای از اهرم‌های ظریف به کلید‌ها متصل‌اند. مجموعه‌ی اهرم‌ها و چکش‌ها را "عملگر" می‌گویند. این مجموعه، وظیفه شتاب دادن برخورد چکش‌ها  به سیم‌ها را دارد.

 

کلیدها:

پیانو 88 کلید سیاه و سفید دارد که 52تای آن سفید و در گام C می‌باشند. 36 کلید سیاه کوچک نیز بالای کلید‌های سفید جای گرفته‌اند.

 

انواع پیانو

 

پیانو رویال

گرند پیانو یا رویال پیانو، نوعی از پیانو است که در آن سیم‌ها به صورت افقی قرار‌گرفته‌اند و چکش‌ها از زیر به سیم‌ها ضربه وارد می‌کنند. از این نوع پیانو بیشتر در کنسرت‌ها و ارکسترهای بزرگ استفاده می‌شود.

 

 پیانو‌های دیواری

پیانو دیواری را در اروپا  پیانینو می‌گویند. همچنین پیانو آپرایت نیز نام دیگر این ساز است. پیانینو نسبت به گرند پیانو کم حجم‌تر و ارزان‌تر است. سیم‌ها در آن عمودی قرار‌گرفته و چکش‌ها از جلو به سیم‌ها ضربه وارد می‌کنند.

 

پیانو اسپینت

کوتاه‌ترین و ارزان‌ترین نوع پیانو‌های دیواری، پیانو‌های اسپینت هستند. ارتفاع این پیانو از 90 تا 100 سانتی‌متر است. جعبه صدا در این پیانو کوچک بوده و سیستم انتقال نیرو در آن به ساده‌ترین شکل ممکن ساخته شده است.

 

پیانو کنسول

این پیانو ارتفاعی درحدود 100 تا 110 سانتی‌متر دارد. بدنه این ساز بسیار محکم و بادوام است و برای تمرین و آموزش به‌ کار می‌رود.

 

پیانو دیجیتال

برخلاف پیانو‌های مکانیکی یا آکوستیک که از سیستم چکش و سیم بهره‌ می‌برند، این نوع پیانوها از تکنولوژی‌های دیجیتال برای تولید اصوات استفاده می‌کنند. صدای این پیانو با الگوبرداری از صدای پیانو آکوستیک ساخته شده‌ است.

 

 

منبع: بلاگ ماژورین 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

زبان کره‌ای

زبان کره‌ای 

زبان کره ای، زبان رسمی هر دو کشور کره ی شمالی و جنوبی است. هر چند لهجه های متفاوتی در این دو کشور رایج است اما پایه ی زبان هر دوی آن ها یکی است. 

کره ای، از خانواده ای از زبان به نام "کریانیک"  است که زبان رایج در کره به علاوه ی جزیره ی ژژو میباشد. زبان کره ای که در کلاس های درس تدریس می شود حدود 100 سال است که شکل گرفته و قبل از آن شکل قدیمی زبان رایج بوده است. 

 

چند نفر کره‌ای صحبت میکنند؟

 

75 میلیون نفر در دنیا به زبان کره ای صحبت می کنند که بیشتر آن ها در کره ی شمالی و جنوبی اند! خارج از کره، شهرهایی که دارای بیشترین تعداد افراد صحبت کننده با زبان کره ای اند، پکن، لس آنجلس، نیویورک، توکیو،اوساکا، آتلانتا و سیدنی اند. 

ایالت متحده، چین و ژاپن بیشترین تعداد سخنگوی کره ای را دارند. 

 

گویش های مختلف کره‌ای 

 

کره ای دارای 9 گویش مختلف است. که کره ی شمالی و جنوبی هردو گویش های استاندارد خود را دارند. در کره ی جنوبی، لهجه ی سئولی و در کره ی جنوبی پیونگ یانگی با سئولی ترکیب شده است. 

 

چه زبان هایی شبیه به کره‌ای هستند؟

 

زبان کره ای شباهت هایی به هر دو زبان ژاپنی و چینی دارد. کره ای در گرامر و ساختار جملات شباهت هایی با ژاپنی دارد. هر دوی این زبان ها سیستم نوشتاری خاص خود را دارند که یادگیری آن آنچنان سخت نیست. بسیاری کلمات در کره ای، ریشه ی چینی دارند ولی تلفظ آنها با هم متفاوت است.

 

کره‌ای چه نوع زبانی است؟

 

زبان کره ای زبانی فونتیک است، برخلاف فارسی که ما برای تلفظ و نشان دادن اصوات از حروف اضافه استفاده می کنیم ( فتحه، کسره و ضمه ) . زبان کره ای برای نشان دادن آواها از حروف مستقلی استفاده می کند . 

 

تاریخ زبان کره‌ای 

 

جدیدترین نوع زبان کره ای رایج از زمان پارینه سنگی وجود دارد، اگرچه که تاریخ منحصر بفرد این زبان هنوز هم مانند راز باقی مانده است. 

کاراکتر های چینی تا صد سال پیش هم در کره ای استفاده می شدند تا اینکه هانگول، الفبای کره ای، سرانجام به سیستم به سیستم نوشتاری رایجی تبدیل شد. اما هنوز هم می توان ردپای هانجا را در زبان کره ای دید.

 

زبان کره ای زبانی نیست که افراد زیادی علاقمند به یادگیری آن باشند. اما این مطلب پیش از جهانی شدن صنعت موسیقی کره، kpop ، سریال های کره ای، گوشی های تلفن همراه، ماشین ها، اپلیکیشن های کره ای، LG و هیوندایی بود! امروزه بسیاری افراد، بخصوص نوجوانان بسیاری جذب فرهنگ کره ای شده اند!

زبان کره ای ممکن است آسانترین زبان برای یادگیری نباشد، اما اگر شما جزء علاقمندان به فرهنگ، هنر و موسیقی کره هستید یادگیری کره ای میتواند بسیار هم شیرین باشد. 

 

 

منبع: بلاگ ماژروین 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

خوب ، یکی از سناریوهایی که حتماً در مجموعه ی اتاق فرارهای اسکیپ کیوب پیشنهاد می شه بازی کنید و حتماً بایست با تعداد بالا ( حد اقل ۶ نفر ) تجربه اش کنید ، سناریوی BEHIND THE BARS  هست. هرچند این سناریو موضوع کلیش فرار از زندانه ، و هرچند تلاش شده تا دلهوره آور و بعضی جاها ترسناک حتی طراحی بشه ، اما ماهیت اصلیش از اونجایی شکل می گیره که شما در یک زندان نازی در برلین زندانی هستید. پس قطعاً آنچه سناریو در طراحی فضا، دکور ، داستان و معماها ازش تبعیت داره ، موضوعیت جنگ جهانی دومه.

به همین منظور ما قصد داریم تا در بلاگ های مختلف براتون از گوشه و کنارهای جنگی بگیم که برای چه کسایی که تجربه اش کردند و چه کسایی که فقط ازش خوندن و شنیدن، هنوز مثل یک کابوس باور نکردنی جلوه می کنه. خیلی خلاصه بهتون بگم ، فرض کنید دارید با دوستاتون مونوپولی بازی می کنید ، وسط بازی هرکی مدام تیز بازی در بیاره و جر بزنه ، ولی به جایی برسه که همه صبرشون سر برسه و از روی لجبازی یا عصبانیت و هرچیزی ، تمام شرطهای دوستی قبل بازی رو فراموش کنن ، بزنن زیر میز و یهو با هم گلاویز شن ! همین اندازه واقعاً پیش بینی نشده !

خوب اجازه بدید قبل از هر چیز تاریخی که به عنوان دوره ی جنگ جهانی دوم در تاریخ ثبت شده رو قید کنیم. آنچه ثبت شده اول سپتامبر ۱۹۳۹ تا ۲ سپتامبر ۱۹۴۵ هست یعنی ۹ شهریور ۱۳۱۸ تا ۱۱ شهریور ۱۳۲۴. توی تاریخ شمسی جنگ جهانی حتی یک روز طولانی تر جلوه می کنه و مدت جنگ رو جای ۶ سال و ۱ روز ، ۶ سال و دو روز نشون می ده. ولی اگر کسی ازتون پرسید جنگ جهانی چقدر بطول انجامید تیزبازی در نیارید و همون ۶ سال و ۱ روز رو جواب بدین. بگذریم ، خیلی رو تاریخ شمسیش حساس نشید که تو همون تاریخ های میلادی ای که بهتون گفتم هم کلی جای بحث هست.

همونطور  که براتون مثال زدم ، اگر اون بازی مونوپلی رو مدنظر قرار بدید ، شما می تونید شروعش رو از بلند شدن میز و ریختن مهره ها در نظر بگیرید. یا می تونید از وقتی نشستید پای میز برای بازی درنظر بگیرید یا مثلاً از اولین کری خوندن هایی که تو بازی یا قبل بازی پیش اومده یا حتی از اولین جر زنی هایی که تو بازی رخ داده در نظر بگیرید. در واقعیت هم برای درنظر گرفتن تاریخ شروع جنگ جهانی دوم، همین اندازه و با همین منطق ها، نظرها و تاریخ های متفاوتی وجود داره.

اول سپتامبر ۱۹۳۹ که خوب تاریخ شروع حمله ی آلمان به لهستانه. زمانی که هشدار بریتانیا به آلمان نادیده گرفته شد و نهایتاً در تاریخ ۳ سپتامبر کشورهای بریتانیا، فرانسه، استرالیا و نیوزیلند رسماً با آلمان اعلام جنگ کردند و پس از گذشت چند روز اتحادیه ی آفریقای جنوبی در ۶ام و کانادا در ۱۰ سپتامبر به جمع کشورهای نام برده اضافه شدند.

 

برخی اما ایتالیا و حمله ی ایتالیا به اتیوپی در ۳ اکتبر ۱۹۳۵ رو آغازگر جنگ جهانی دوم می دونن و دسته ی سوم هم

جنگ دوم ژاپن و چین در تاریخ ۷ ژوئیه ۱۹۳۷ و یا حتی عقبتر از اون حمله ی ژاپن به منچوری در ۱۹ سپتامبر ۱۹۳۱ رو شروع جنگ جهانی دوم می دونن.

بیشتر مثل اینکه بر می گرده به اینکه شما بخواید چه کشوری رو از متحدین بیش از بقیه مقصر جلوه بدید. ما راستش نظرمون به گروه سوم نزدیکتره و اون رو صرفا تاریخ شروع جنگ جهانی دوم نمی دونیم که معتقدیم پایان این جنگ جهانی هم به نحوی همین روز رقم خورده.

شاید جنگ های ژاپن و چین از محوریت جنگ جهانی دوم نبود ، اما با شروع جنگ در اقیانوس آرام به بخشی از جنگ جهانی دوم پیوست و شاید در واقع این متحد آلمان، کشور ژاپن بود که موجب شد تا کشور آمریکا بی طرفی خود را کنار بگذارد یا حتی زودتر از آنچه مدنظر داشت کنار بگذارد و وارد عمل شود و شمارش معکوس شکست آلمان نازی کلید بخوره. جدا از اینکه ژاپن اون سالها با ژاپنی که امروز می شناسید خیلیییی فاصله داشته و اصلاً این اندازه گوگولی و معصوم نبوده و از قضا توهم امپراتوری جهان رو در سر داشته ، اما اولین و نزدیکترین هدفی که در سر داشت به زانو در آوردن و سلطه بر چینی ها بود. آنچه روز بروز ژاپن رو خشمگین تر از پیش می کرد ، حمایت مالی ای بود که کشورهای آمریکا ، بریتانیا و شوروی به عنوان سه ابرقدرت از چین داشتند. آمریکا در این بین از سال ۱۹۳۹  معاهدات تجاری خود با ژاپن رو قطع کرد و کمی بعد از ژوئیه ۱۹۴۰، فروش سوخت به این کشور رو هم تحریم کرد و این محدودیت ها فشار زیادی به اقتصاد ژاپن وارد کرد. در سال ۱۹۴۰ در واقع علی رقم حمله های پراکنده ای که ژاپن به چین داشت ،‌ سرانجام این نبردها به بن بست رسیده بود و ژاپن می بایست استراتژی جدیدی پیش رو می گرفت. بنابراین تصمیم گرفت تا با اشغال شمال هندوچین ، علاوه بر قطع کردن خطوط ارتباطی چین و تضعیف حریفش ، برای حمله به مستعمرات اروپایی ها هم در موقعیت بهتر و استراتژیکتری قرار بگیره . و همین حرکت موج دوم تحریم های آمریکا علیه ژاپن رو به همراه داشت. فروش آهن، فولاد و قطعات مکانیکی بلافاصله تحریم شد ! اما هرچه آلمان در اروپا بیشتر پیشروی می کرد ، ژاپن هم بیشتر برای فشار به اروپایی ها در جنوب شرق آسیا تشویق می شد، تا جایی که دولت هلند حاضر شد تا از هند شرقی هلند مقداری نفت به ژاپن بفروشد. اما این مذاکرات در باقی موارد و منابع دیگر نتیجه نداشت و ژاپن که گفتیم روحیه اش با آنچه ازش در دنیای امروزی مطلع هستید خیلی متفاوت بود ، زیر بار نرفت و برای فشار آوردن به هلند و بریتانیا به جنوب هندوچین حمله ور شد. در پاسخ به این تهدید این مرتبه ایالات متحده آمریکا ، بریتانیا و تمامی کشورهای اروپایی تمامی سرمایه های ژاپن رو توقیف کردند و تحریم همه جانبه ی نفتی علیه ژاپن رو آغاز کردند. اگر نگیم ژاپن اون موقع شبیه ایران امروز بوده ، حداقل می تونیم بگیم برخورد دنیا با ژاپن اون روزها گویا خیلی شبیه به برخورد امروز همون کشورها با ایران امروزیه. این طور نیست ؟

اولین اشتباه ژاپن در حق متحد خودش همین جا رقم می خوره ، که مجبور می شه برنامه ی تهاجمیش علیه شرق دور شوروی رو که برای بهره برداری از وضعیت جنگی در غرب برنامه ریزی شده بود به واسطه ی همین تحریم ها کنار بگذاره. علی رقم اینکه آلمان نازی در حال تدارک حمله به شوروی بود و نیروهای زیادی رو در مرز با شوروی مستقر کرده بود ،  معاهده ی عدم تعرض شوروی و ژاپن در آوریل ۱۹۴۱ بین دو کشور امضا می شه. اگر گیم برد ریسک رو بازی کرده باشید حتماً متوجه می شید که آلمان نازی حتماً چقدر این وسط حرص خورده و به خودش پیچیده ! در واقع انقدر ژاپن خیال شوروی رو راحت می کنه که در تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۴۱ که نیروهای نازی به حومه ی موسکو رسیده بودند ، با جابجایی نیروهای تازه نفس شوروی از مرز با ژاپن به جناح دیگر، شوروی  با یک ضدحمله ی سنگین موفق به عقب راندن ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتری تمامی نیروهای آلمانی از تمامی جبهه ها می شه.

در این بین اما ژاپن پیاپی درگیر مذاکرات با آمریکا بود تا شاید بتونه هم فضای سیاسی رو بهبود ببخشه و هم جنگ با چین  رو به سرانجامی که دوست داره برسونه. اما ایالات متحده ی آمریکا مدام سر باز میزد و در همین بازه ی زمانی ، بصورت مخفیانه با دو کشور بریتانیا و هلند در طرح دفاع مشترکی در صورت تهاجم ژاپن به متصرفات هر یک از ۳ کشور شرکت داشت که در نهایت با تقویت نیروهای آمریکایی در فیلیپین ، به ژاپن اخطار داد آمریکا در مقابل هرگونه تهاجم به کشورهای همسایه واکنش نشان خواهد داد.

ژاپن که هیچ راهی در پیشبرد مذاکرات متصور نبود ، در تنگنای تحریم ها ،‌ گزینه ی فرار به جلو رو مدنظر قرارداد و در عین تدارک خود برای حمله ، آخرین پیشنهاد خود را در تاریخ ۲۰ نوامبر ۱۹۴۱ به طرف آمریکایی خود ارائه داد. به موجب این پیشنهاد ژاپن ضمانت می کرد به ازای قطع کمک های ایالات متحده به چین و همچنین اتمام تحریم نفت و دیگر تحریم ها ، نیروهای خود رو از جنوب هندوچین خارج کرده و دیگر به جنوب شرق آسیا ، مستعمرات اروپایی ها و آمریکا ، حمله نکند. پاسخ طرف آمریکایی ۶ روز بعد داده شد ؛ تخلیه ی چین و عقد پیمان عدم تخاصم با کشورهای غربی، بدون هیچ شرطی. این برای ژاپن معنیش خیلی واضح بود ، یا از تمام اهداف و برنامه هاشون در چین دست بکشن و یا منابع مورد نیازشون در مستعمرات هلند رو به زور تصاحب کنن. برای ژاپنی ها حالت اول غیر ممکن بود و از طرفی تحریم نفتی ، به خودی خود یک اعلان جنگ بود !

ژاپنی‌ها برنامه داشتن تا با تصرف سریع مستعمرات اروپایی در جنوب شرق آسیا یک خط دفاعی که تا میانه اقیانوس آرام ادامه داشت رو ایجاد کنند چراکه پس از آن ژاپنی‌ها می‌توانستند منابع مورد نیاز خودشون رو از جنوب شرقی آسیا استخراج کنند و در عین حال به راحتی در برابر نیروهای متفقین که در اقیانوس آرام پراکنده بودند دفاع کنند و در ادامه برای جلوگیری از دخالات آمریکا ، ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده رو نابود و اونها رو از فیلیپین بیرون برونند. پس دومین و بزرگترین اشتباه ژاپن در تاریخ ۷ دسامبر (۸ دسامبر به وقت آسیا ) ۱۹۴۱ با شروع جنگ اقیانوس آرام و  حمله به نیروهای بریتانیایی و آمریکایی در پرل هاربر، فیلیپین، مالایا، تایلند و هنگ کنگ آغاز شد !

حمله ای که منجر شد از طرفی ایالات متحده ، بریتانیا ، چین، استرالیا و چند کشور دیگر به طور رسمی با ژاپن اعلان جنگ کنن و از طرف دیگه ، آلمان نازی و دیگر کشورهای محور ( متحدین ) با آمریکا اعلان جنگ کنن !

 

بگذارید یک بار خیلی خلاصه بهتون بگیم دقیقا ژآپن چه اشتباهاتی کرد. و چرا این اشتباه ها به کل منجر به تغییر مسیر جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی منجر شد.

آدولف هیتلر بعد از تصرف فرانسه می دونست تنها راه اینکه بریتانیا کوتاه بیاد و تسلیم شه اینه که بدونه یا دو ابرقدرت دیگه ، یعنی شوروی و آمریکا وارد جنگ نمی شن و یا اگر هم ورود کنن، در طرف دیگر جنگ پرچمدار خواهند بود. و می دونست شکست پیشین آلمان در جنگ جهانی قبلی ، یکی از دلایل بارزش جنگ در دو بازوی شرقی و غربی با اروپا و روسیه و تحلیل نیروی نظامی کشورش بوده است. به همین جهت در همان ابتدا پیش از حمله به لهستان با توافق پنهانی که در تقسیم لهستان به دو بخش شرقی و غربی بین خود و شوروی کسب کرده بود، در تاریخ ۲۳ اوت ۱۹۳۹ با شوروی پیمان عدم تعرض امضا کرد. حتی در نوامبر ۱۹۴۰ مذاکراتی بین شوروی و آلمان نازی جهت پیوستن شوروی به پیمان سه جانبه شکل گرفته بود و شوروی هم استقبال کرده بود. اما به دلیل امتیازاتی که شوروی از فنلاند ، بلغارستان ،  ترکیه و ژاپن در نظرداشت و  از نظر آدولف هیتلر زیاده خواهی تلقی می شد ، روابط سیاسی و همکاری اقتصادی دو کشور تیره و تار شد و این دقیقاً زمانی بود که شوروی به ژاپن ومعاهده ی عدم تعرض بین دو کشور روی آورد.

این از اولین ابرقدرت که چراغ سبز رو ژاپن در واقع در آوریل ۱۹۴۱ روشن کرد و بریتانیا نهایتاً در کمتر از دو ماه ، در ژوئیه ی همان سال با دشمن دیرینه ی خود، شوروی، اتحاد نظامی بریتانیا و شوروی علیه آلمان را شکل داد.

 

دومین ابر قدرت رو هم که رسماً ژاپن پا روی دمش گذاشت و بی جهت و خارج از برنامه ، وقتی ازش توقع می رفت به شرق دور شوروی حمله ور شه، برعکس به موقعیت نیروهای آمریکایی هجوم برد و ایالات متحده رو رسماً وارد این جنگ کرد !

 

آدم یه متحد مثل ژاپن داشته باشه ، می تونه خیالش راحت باشه که در واقع احتیاجی به دشمن نداره. و به همین جهت جدا از هر آنچه مورخین در تاریخ آغاز و پایان جنگ جهانی دوم  مطرح می کنند، ما اینجا معتقدیم که جنگ جهانی دوم از همون روز جنگ دوم چین و ژاپن در ۷ ژوئیه ی ۱۹۳۷ شروع شد و راستش همونجا تموم شد !!! ژآپن یک تنه تکلیف کل جنگ رو روشن کرد . دستش درد نکنه. یعنی واضحتر بگیم ، اون بازی مونوپلی که زدید زیر میز و دعوا و درگیری شد رو یادتونه ؟ شما از همون موقع که زنگ زدید به هوشنگ و هوشنگ رو برای بازی دعوت کردید ! همه چی همونجا شروع شده و همونجا تموم شده !

 

ما حتماً براتون در بلاگ های بعدی بیشتر از گوشه و کنار جنگ جهانی دوم خواهیم گفت و امیدواریم که شما هم از خوندن این مطالب لذت ببرید.

پس فراموش نکنید، اگر به این دوره ی تاریک از تاریخ بشریت علاقه دارید و دنبال هیجان و اتاق فرار دلهوره آور یا حتی ترسناک هستید، حتما اتاق فرار BEHIND THE BARS  از مجموعه اتاق های فرار اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. برای اونهایی که اطلاعات بیشتری از جنگ جهانی دوم دارن، کلی ایستر اگ تو این بازیمون داریم.

 

 

منبع: بلاگ اسکیپ کیوب 

  • thenirvana nirvana
  • ۰
  • ۰

 زندگی روزمره و تکراری، همه ما رو به جنون میکشونه! اونقدر زیاد که برای تخلیه هیجان به تفریحاتی مثل اتاق فرار رو بیاریم. هرچی بیشتر بترسیم بهتره، نه؟ هدف طراح های اتاق فرار هم همینه... تجربه‌ای فراموش نشدنی و مملو از هیجان! توی این پست میخوایم ترسناک ترین اتاق فرارهای دنیا رو بشناسیم!

 

 اتاق فرار زیرزمین

 

آمریکا، ایالت کالیفرنیا، لس آنجلس

توی این اتاق فرارِ فوق ترسناک، شما توسط ادوارد تَندی اسیر شدید. ادوارد فردی‌ست نابغه و عشق معما، که خب ذائقه‌اش با بقیه کمی متفاوته! نه تنها معتقده که سبزیجات نمی تونه جای گوشت رو در رژیم غذایی بگیره، بلکه طعم گوشت آدمیزاد رو هم به هر گوشت دیگه‌ای ترجیح می ده. این دوست خوش خوراکمون یک عقیده و منطق ساده  دیگه هم داره. خیلی ساده است، به عقیده ادوارد آدم های کم هوش لایق زندگی نیستن! پس با طرح معماهای پیچیده هم آدمها رو الک می کنه و  هم سرگرمی آشپزی‌اش رو دنبال می کنه. شما 45 دقیقه وقت دارین تا معماهای آقای تَندی رو حل کنید و از این مخمصه جون سالم بدر ببرید… اگر موفق بشین که شما رو به خیر و ادوارد رو به سلامت!! اگه نه… خب، فکر می کنید با چه سسی قراره سرو بشید؟

 

 

 

تسخیر نوریکو

 

کانادا، انتاریو، تورنتو

 

اگه اهل فیلم ترسناک باشید حتما میدونید که ژاپنی‌ها سابقه خوبی توی فیلم‌های ترسناک دارن و خیلی از فیلم‎های ترسناک مطرحِ هالیوود در نهایت یک کپی از یک فیلم یا اثر ژاپنیه. اتاق فرار "تسخیر نوریکو" هم با همین حال و هوا ساخته شده. داستان دختر نوجوانی که پدرش مانع رسیدن او و عشقش به هم می‌شه، تصمیم به خودکشی می‌گیره و روحش کل خانواده رو از زندگی ساقط میکنه! این اتاق فرار از دیزاین بسیار قوی و ترسناکی بهره‌منده و دکور سنگین فضای بازی به تنهایی شمارو در بازی شوکه خواهد کرد. برای مثال پلکانی که به طبقه دوم میره و کاملا توی تاریکی فرو میره، بالا رفتن ازش دل شیر میخواد!! فضای تاریک، صداهای ترسناک و یک روح سرگردان دل شکسته کافیه تا تمام شرکت کننده‌های این اتاق فرار رو از ترس سکته بده.

 

 

 

اتاق 479

 

آمریکا، ایالت نیویورک، نیویورک

 

بزرگترین اشتباه زندگی شما وارد شدن به این خوابگاه متروکه است. منظورمون فقط بازی نیست! کلا! تجربه‌ی این اتاق فرار و امتحان کردنش واقعا اشتباهه! واقعا ترسناکه و روی روح و روان و زندگیتون قطعا تأثیر منفی میگذاره! داستان اما از این قراره که با وجود اینکه چندین ساله درِ این خوابگاه تخته شده، ولی همیشه صدای گریه و ناله‌ای از داخل به گوش میرسه. به محض ورود شما به این ساختمونِ خرابه، در پشت سر شما با یک صدای قیریییییژ خاص و به یاد ماندنی بسته میشه، و از حالا هرچی جلوتر برید قراره مرز بین واقعیت و توهم براتون کمرنگ تر بشه.

 

 

اتاق فرار تیمارستان

 

آمریکا، ایالت کانِتیکت، اورَنج

 

دکتر دیوانه در کمین شماست!

شایعه شده که مریض‌های سابق یه تیمارستان متروکه در بوستون، که همشون مردن، تحت آزمایش‌های غیر انسانی دکتر بوردن بوده‌اند. شش کارآگاه برای تحقیق درمورد همین مسئله وارد این تیمارستان میشن و همگی ناپدید میشن. بعد از این اتفاق شما و دوستان کارآگاهتون متوجه رفت و آمد دکتر بوردن به ساختمون میشین. یعنی این دکتر دیوانه با این همه آدم چیکار کرده؟؟ سعی کنین قبل از برگشتن دکتر به تیمارستان افراد گم شده رو پیدا کنین و راز این محل کابوس‌وار رو حل کنین!!

 

 

 

اتاق جادوی سیاه

آمریکا، ایالت کالیفرنیا، آناهِیم

باید گفت اتاق فرار جادوی سیاه بیشتر از اینکه شبیه به یک اتاق فرار باشه، شاید شبیه به یک فیلم ترسناکه، و شما هم از قضا بازیگرهای این فیلم هستید. در همان ابتدا و زمان ورود به اتاق بر اساس تیپ شخصیتی، شما و دوستانتون هر یک  نقشی به عهده میگیرید، کارآگاه، بچه خرخون، یاغی و یا … . معماها هم به دو شکل تقسیم می شوند، یک سری رو گروهی حل میکنید، و اما سری دیگر رو باید یک شخص معین به تنهایی وارد عمل بشه. اینجا دقیقا همون جایی است که قراره حسابی بترسید. وقتی خودتون رو جدا از دوستانتون اما نه کاملا تنها، که کنار یک جادوگر سیاه می‌یابید.

 

 

 

امیدواریم که حال و هوای این اتاق‌های فرار رو دوست داشته باشید و اسم و جاشون تو خاطرتون بمونه که اگر قسمت شد (هم کرونا تموم شه و هم بتونید ویزاهای مربوطه رو بگیرید)، بتونید حتما بهشون سر بزنید و ترس و آدرنالین اون‌ها رو از نزدیک تجربه کنید.

اما باید اضافه کنیم که خواهشا دقت داشته باشید، هرچند ترس، هر چه بیشترش جذابتره! اما تجربه بازیتون هرچه قراره ترسناکتر باشه، می‌بایست از استانداردهای ایمنی و اخلاقی بیشتری هم برخوردار باشه.  

ایجاد ترس به هر قیمتی منطقی نیست. مثال ساده اینکه ما یک مار بوا رو بگذاریم تو اتاق در انتظار شرکت کننده. جدا از اینکه این کار مصداق حیوان آزاریست و ممنوعه، ولی خب بله! واقعا ترسناکه! چون واقعا میتونه استخونتون رو خورد کنه! ترس باید کنترل شده، مهار شده و در چهارچوب قوانین و استانداردهای تعریف شده باشه.

پس همواره دقت داشته باشید که به قیمت تجربه ترس، اجازه ندهید امنیت جانی شما به خطر بیفتد و یا به حقوق شخصی شما تعرض شود.

 

آنچه حتما در بلاگ دیگر به آن خواهیم پرداخت، مرز ترس با خطر بالقوه، و مرز اتاق‌های فرار ترسناک از یک سو با خانه های وحشت، و از سوی دیگر با خانه‌های شکنجه است. پس حتما ما و بلاگ هامون رو دنبال کنید. 

 

منبع: بلاگ اسکیپ 

  • thenirvana nirvana